نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب
2 دانش پژوه سطح 4 موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
دوفصلنامه علمی پژوهشی سلفیپژوهی، سال ششم ² شماره 12 ² پاییز و زمستان 1399
تاریــخ دریــــافــت: 06/05/1399 ² تاریــــخ تأیید: 21/07/1399 ² ص 56-37
سید ابوالحسن نواب[1]
مجید حیدری آذر[2]
2. مقدمه
عقل یکی از نعمتهای خداوند بر بشر بوده و وجه تمایز انسان با حیوان است. قرآن کریم نیز بارها از آن تمجید و با عبارات و الفاظ گوناگون همگان را به تعقل و تفکر و تدبر دعوت کرده است و کنار گذاشتن آن را مذمت و توبیخ میکند. قرآن کریم تأکید وافری بر تعقل و نقش آن در فهم حقایق دینی دارد. با اندک توجهی به آیاتی نظیر: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ» بدترین جنبندگان، نزد خداوند کسانی هستند (که از شنیدن و گفتن حرف حق) کر و لالند و تعقل نمیکنند.[3] و از روایاتی که درباره عقل وارد شدهاند، میتوان به اهتمام جدّی دین مبین اسلام به عقل و بکارگیری آن در درک مسائل مختلف دینی پی برد.
روایات فراوانی در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت در تمجید و ستایش از عقل، نقل شده؛ اما برخی، این روایات را برنتافته و آنها را بی اعتبار میدانند. در مقابل آنها برخی از علما نیز به این روایات توجه کرده و ضمن شرح و تبیین آنها، بعضی از این احادیث را صحیح دانسته و یا با استفاده از قواعد علوم حدیثی به تقویت آنها همت گماشتهاند. با این که قبل از ابنتیمیه نیز عدهای از محدثین به تضعیف این روایات پرداختهاند؛ اما ابنتیمیه در این رابطه طریق افراط را پیموده و قائل است که این روایات اصلی ندارند و همه این نوع از روایات جعلیاند. وی علاوه بر این که سند این روایات را مخدوش میداند اشکالات محتوایی نیز به برخی از روایات فضائل عقل وارد میکند. با توجه به مطالب مذکور، ضرورت ایجاب میکند که روایات عقل، از لحاظ سند و محتوا مورد بررسی دقیق قرار گرفته و جایگاه و اعتبار این احادیث روشن شود. در این راستا در تحقیق پیش رو دیدگاه ابنتیمیه درباره روایات فضائل عقل مورد کنکاش قرار میگیرد. به همین منظور ابتدا ادعای ابنتیمیه مبنی بر نبود روایات صحیح درباره عقل مورد بررسی قرار داده و با استناد به اقوال علمای اهل سنت به این ادعای او پاسخ داده میشود، همچنین راههای تقویت حدیث ضعیف به منظور تقویت احادیث عقل بیان خواهد شد در ادامه اشکالات دلالی و سندی ابنتیمیه درباره دو روایت بررسی میشود.
هر چند که درباره خود عقل و جایگاه آن آثار زیادی تألیف شده؛ اما درباره روایات عقل و بررسی اعتبار آنها کار مستقلی صورت نگرفته است؛ اما در لابه لای برخی از مطالب به صورت جزئی به این کار پرداخته شده است؛ مثل مقاله جایگاه عقل در معرفت دینی از نظر البانی، که مؤلف محترم به حجیت روایات عقل از منظر البانی پرداخته است؛ بنا بر این، ضروری به نظر میرسد که حجیت این روایات و مخصوصا دیدگاه ابنتیمیه در این زمینه مورد بررسی قرار گیرد.
از آنجا که ابنتیمیه با عقل و عقل گرایی مخالف است؛ بنا بر این، روایات نقل شده درباره فضیلت عقل را مردود و جعلی میداند. او ادعا میکند که هیچ روایت صحیحی در این رابطه وجود ندارد. وی وجود هر نوع روایت معتبری درباره عقل را منکر شده و گاهی هم به برخی از روایات، اشاره کرده و اشکالات سندی و محتوایی به آنها وارد میکند که در این تحقیق هر دو قسم از این مباحث مورد بررسی قرار میگیرد.
قبل از ورود به طرح و بررسی ادعاهای ابنتیمیه لازم است که روایات عقل تبیین شوند.
روایات متعددی درباب فضیلت عقل در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت نقل شده است که ابن ابی الدنیا همه این روایات را در کتاب العقل و فضله جمع آوری کرده است.[4] در این جا چند مورد از از این روایات نقل میشود:
الف- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «کرم المرء دینه، ومروءته عقله، وحسبه خلقه»[5] کرم انسان دین او و مروتش عقل او و حسب او اخلاقش است.
ب- عن النبی صلى الله علیه وسلم قال: «إنما یرتفع الناس فی الدرجات وینالون الزلفى من ربهم عز وجل على قدر عقولهم»[6] همانا مردم در فردای قیامت به اندازه عقل و خردشان پاداش میگیرند.
ج- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ رُزِقَ لُبًّا»[7]به تحقیق کسی که به او عقل داده شود رستگار شده است.
ذکر همه روایات عقل در این مختصر مناسب نیست؛ اما میتوان روایات عقل را در چند دسته تقسیم بندی کرد:
*- ثواب و عقاب بر اساس عقل شخص خواهد بود؛
*- عقل باعث رستگاری میشود یا به عبارتی بهترین نعمت برای انسان عقل است؛
*- بیان اقسام عقل؛
*- بیان صفات انسان دارای عقل.
* ... . [8]
ابنتیمیه مینویسد: روایات عقل در هیچ یک از منابع و متون حدیثی معتبر نیامده[9] و هیچ یک از احادیثی که درباره عقل از پیامبر نقل شده است اصلی ندارد و در بین راویان آنها شخص ثقه مورد اعتماد وجود ندارد[10] و تنها روایت صحیحی که درباره عقل از پیامبر نقل شده است دلالت بر فضیلت داشتن عقل نداشته؛ بلکه درباره نقصان عقل در زنان است.[11]
در نقد دیدگاه ابنتیمیه مبنی بر نبود روایت صحیح درباره عقل، دو جواب داده میشود؛ یکی تصریح علما بر وجود روایات صحیح درباره عقل و دیگری نحوه برخورد صحیح با روایات عقل با وجود ضعف سند آنها.
با مراجعه به آرا و دیدگاههای علما و اندیشمندان رجال و حدیث شناس اهل سنت و حتی برخی از سلفیه باطل بودن ادعای ابنتیمیه درباره روایات عقل روشن میشود.
شاه ولی الله دهلوی (متوفی1176ق) در حجة الله البالغه بعد از ذکر آیه «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ»[12] و «إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»[13]، چند مورد از روایات عقل را ذکر کرده و مینویسد: اگرچه علمای حدیث در باره ثبوت این احادیث بحث دارند؛ اما برای این اخبار اسنادی است که یکدیگر را تقویت میکند. [14] زبیدی[15] (متوفی 1205ق) هم در این زمینه مینویسد: درباره عقل احادیثی نقل شده است که بعضی از ائمه آنها را صحیح دانستهاند.[16]
محمد زاهد کوثری (متوفی 1361ق) از عالمان حدیث شناس معاصر اهل سنت[17]، کتاب العقل و فضله[18] را از کتابهای نادر دانسته[19] و مینویسد: همانطور که معتزله درباره احادیث عقل غلو کردهاند بسیاری از اهل حدیث نیز در رد روایاتی که درباره فضیلت عقل وارد شده نیز افراط کردهاند.[20] او همچنین در مقدمهای که بر این کتاب نوشته از نویسنده کتاب (ابن ابی الدنیا) و همچنین داود بن المحبر[21]دفاع کرده است.[22]
رشید رضا (متوفی1357ق) نیز در تفسیر المنار در ذیل آیه: «اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِیزَانَ»[23] ضمن بیان دیدگاه مفسرین درباره واژه «میزان»، مینویسد:
غزالی آن را به عقل تفسیر کرده که حجت و دلیل میسازد و حق را از باطل و عدل را از ظلم تشخیص داده و از هم جدا میکند. [24]
صاحب المنار برای تأیید مطالب خود به دو حدیثی که درباره فضیلت عقل نقل شده، استناد میکند. یکی روایت «قوام المرء العقل ولا دین لمن لا عقل له» و دیگری حدیث «دین المرء عقله، ومن لا عقل له لا دین له».[25] رشید رضا این روایات را نقل میکند بدون این که اشارهای به ضعیف بودن آن داشته باشد، اگر وی این روایات را ضعیف یا جعلی میدانست لازم بود به آن تذکر دهد. حداقل چیزی که میتوان برداشت کرد این است که مضمون و محتوای این روایات مورد قبول و تأیید اوست.
طحاوی (321ق) در کتاب شرح مشکل الاثار_ که آن را برای شرح روایاتی که با اسناد مقبول توسط افراد امین و دارای حافظه قوی، نقل شده؛ اما به دلائلی برای مردم شناخته شده نبودند، نوشته است_[26]. روایت "وما یَجْزى یَوْم الْقیامة إِلَّا بقدر عقله"[27] را نقل کرده و به تفسیر و تأویل آن پرداخته است.[28] این درحالی است که اعتبار طحاوی در علوم حدیث و آشنایی با آن، هزاران بار بیشتر از ابنتیمیه است؛[29] بنا بر این، این روایت از نظر او دارای سند قابل قبولی است. بیهقی (متوفى458ق) نیز این روایت را در کتاب شعب الایمان آورده است[30]؛ در حالی که او در مقدمه کتاب تصریح کرده که از نقل روایاتی که کذب بودن آنها معلوم شود احتراز میکند.[31]
المحاسبی[32] (متوفی 243ق) در کتاب العقل و فهم القرآن مینویسد:
برخی گمان میکنند هیچ حدیث صحیحی درباره عقل نقل نشده است و همه آنها جعلیاند، در مقابل آنها هم عدهای احادیث عقل را صحیح میدانند؛ هر چند که سند برخی از آنها ضعیف است؛ اما از آنجا که اینها با روح اسلام موافقند و تعارضی با آن ندارند، دیدگاه دوم مورد قبول است.[33]
وی همچنین معتقد است حداقل برخی از این احادیث از احادیث صحیح بوده و با آیات قرآن تطابق کامل دارند[34].
علی بن نایف الشحود از سلفیهای معاصر، با اشاره به امتیازات خاص انسان، عقل و تفکر را از مشخصات خاص انسانی نام میبرد که از باب تکریم و بزرگداشت مقام انسان نسبت به سایر مخلوقات به او اعطا شده است. وی برای این مدعای خود به حدیث:"لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ... ." استناد میکند. او ضمن ذکر منابع و مصادر این روایت، سند آنها مقطوع[35] و مرفوع[36] و صحیح[37] میداند.[38]
سیوطی (متوفی 911ق) در کتاب جامع الصغیر روایات کوتاه و حکمت آموز پیامبر را از منابع متعدد جمع آوری کرده است. وی در مقدمه کتاب تصریح میکند که من در این کتاب ... در تهذیب و تخریج احادیث تلاش کردهام و از نقل روایات جعلی و دروغ اجتناب کردم و روایات صحیح و حسن و ضعیفی که قابل تمسکند را آوردهام. [39] مناوی (متوفی 1031ق) نیز این کتاب را شرح کرده است؛ از جمله روایاتی که در این کتاب نقل شده است روایاتیاند که درباره فضائل عقل بیان شدهاند. مثل روایت: (مَا اکْتَسَبَ مُکْتَسِبٌ مِثْلَ فَضْلِ عِلْمٍ یَهْدِی صَاحِبَهُ إِلَى هُدًى) مثل تقوا، شکر، صبر، رجا و زهد (أَوْ یَرُدُّهُ عَنْ رَدًى) مثل کینه، حسد، بخل و آرزوهای دور (وَلاَ اسْتَقَامَ دِینُهُ حَتَّى یَسْتَقِیمَ عَقْلُهُ)[40] به این صورت که در امر و نهی خداوند تعقل کند؛ چون که عقل منبع و ریشه و خواستگاه علم است. علم به منزله ثمره و نتیجه عقل است به همین جهت گفته شده است که فضیلت عقل بیشتر از علم است؛[41] بنا بر این، نقل شده است: «إن لکل شیء دعامة و دعامة المؤمن عقله فبقدر عقله تکون عبادته» برای هر چیزی پشتوانهای هست و پشتوانه مؤمن عقل اوست؛ بنا بر این، عبادت او هم به اندازه عقلش است.[42]
روایت دیگری که سیوطی در کتابش آورده و مناوی به شرح و تبیین آن پرداخته است روایت: «دین المَرْءِ عَقْلُهُ ومَنْ لَا عَقْلَ لَهُ لَا دین له»[43] است. مناوی در تبیین این روایت مینویسد: درجه عبودیت و نیز آنچه خدا از آن راضی یا بیزار است را عقل تشخیص میدهد.[44] عقل انسان را به سعادت راهنمایی کرده و از منکرات باز میدارد هر چه بهره انسان از عقلش بیشتر باشد از بدیها و منکرات دور خواهد بود؛ بنا بر این، علامت و نشانه عقل این است که انسان به اوامر الهی اهتمام داشته و از نواهی الهی بیزار باشد.[45] ابن الامیر صنعانی (متوفی 1182)[46] از علمای حدیث شناس سلفی نیز که کتاب جامع الصغیر سیوطی را تحت عنوان «التنویر شرح الجامع الصغیر» شرح داده است. در این کتاب به شرح مختصر این حدیث پرداخته بدون این که به جعلی یا ضعیف بودن آن اشاره داشته باشد.[47] با این که وی معمولا روایاتی که ایرادی داشته باشند نظرش را درباره آن بیان میکند.[48]
از دیگر روایات مطرح شده در کتاب جامع الصغیر روایت «قوام المرء عقله، ولا دین لمن لا عقل له» است.[49] صنعانی در شرح و تفسیر این روایت مینویسد: به واسطه عقل امور دین و دنیا سامان مییابد و دین بدون عقل به درد نمیخورد به جهت این که به اسرار دین و حکمت پروردگار کسی پی نمیبرد مگر این که عقلش کامل باشد.[50]
غزالی (متوفی 505ق) در کتاب احیاء علوم الدین در ذیل مبحث "کتاب العلم" درباره عقل و ارجمندی و حقیقت و اقسام آن بحث کرده و در آنجا به آیات و روایاتی در باره عقل استناد کرده و به شرح و بسط آنها پرداخته است؛ اما هیچ اشارهای به ضعف و قوت آنها نکرده است.[51] به نظر میرسد که غزالی محتوای آنها را تلقی به قبول کرده هر چند که اشکالی هم در سند این روایات وجود داشته باشد. زبیدی (متوفی 1205ق) در پاسخ به اشکال زین الدین العراقی که ادعا میکند هیچ روایات صحیحی درباره عقل وجود ندارد در حالی که غزالی برخی از روایات عقل را به طور جزم بیان کرده است، مینویسد: این حرف خلاف واقع است به دلیل این که برخی از روایات عقل را ائمه تصحیح کردهاند.[52]
به نظر میرسد که مقابله و جبههگیری ابنتیمیه در مقابل احادیث عقل مقابله و مخالفت با فلاسفه است که به عقل اهمیت زیادی میدادند و قائل به صادر اول بودن عقل بودند. چنان که ابنتیمیه بعد از ذکر چند روایت درباره عقل مینویسد: آیا هر کسی که این روایات را بشنود شک میکند که مراد از آن عقل انسان است؟ او در ادامه به فلاسفه تاخته و مینویسد: مقصود آن روایات، اعظم مخلوقات موجودات بعد از خداوند نیست که فلاسفه آن را ابداع کردهاند. وی این نوع برداشت از روایات عقل را باطل و محال میداند. این در صورتی است که انتساب این روایات به پیامبر ثابت باشد؛[53] بنا بر این، تصریح به عدم صحت تمامی احادیثی که درباره عقل صادر شده است دور از حقیقت است.
روایات متعددی درباره عقل و فضیلت آن در منابع اهل سنت و همچنین روایات شیعه نقل شده است که نمیتوان به راحتی از آنها غافل شد و آنها را به بهانه ضعیف بودن یک یا چند نفر از راویان آنها کنار گذاشت؛ بلکه قرائن و شواهدی برای تقویت این روایات وجود دارد که در ادامه به بررسی آنها پرداخته میشود.
حدیث ضعیف انواع و اقسامی دارد که هر کدام حکم جداگانهای دارند. برخی از اقسام حدیث ضعیف، ضعفشان ناچیز و قابل جبران است که اصطلاحا میگویند خفیف الضعفاند، و برخی از اقسام حدیث ضعیف، ضعفشان شدید است که اصطلاحاً میگویند شدید الضعفاند. اگر حدیث ضعیفی خفیفالضعف باشد به کمک برخی عوامل، قرائن و عواضد میتوان ضعفش را برطرف کرد به مرتبه حسن رساند (حسن لغیره) و یا بر اساس قرائن بدان عمل کرد؛[54] پس نباید در رد و اهمال احادیث ضعیف شتابزده عمل کرد؛ بلکه باید میزان و مقدار ضعف را برآورد کرد، از بود و نبود قرائن و شواهد مطمئن شد سپس حکم کرد؛ بنا بر این، نباید با هر حدیث ضعیفی معامله حدیث مردود و جعلی کرد.
سخاوی[55] در کتاب المقاصد الحسنه، که به بررسی و تبیین صحت و ضعف روایات مشهور پرداخته است، روایت «أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» را مطرح کرده و با این که آن را تضعیف کرده و روایات مشابه آن را هم ضعیف میداند؛ اما شواهدی را برای تقویت محتوای آن بیان میکند، یکی از این شواهد حدیث صحیحی است که بخاری از حضرت علی در صحیح خودش نقل کرده است،[56] شاهد دیگر روایتی است از پیامبر که ابنعباس آن را روایت کرده است،[57] مؤید دیگر این حدیث کلامی از ابوهریره است که سخاوی به آنها استناد کرده است.[58]
علمای حدیث و رجال اهل سنت شروطی را برای عمل به حدیث ضعیف بیان کردهاند که این شروط اکثر روایات عقل را شامل میشود. این شروط عبارتند از: 1- از احادیث جعلی و شدید الضعیف نباشد؛[59] 2- درباره فضائل و اخلاقیات باشد و مربوط به احکام شرعی و حلال و حرام نباشد؛ 3- تحت عنوان یک اصلی از اصول عملی اسلام قرار بگیرد، و ... .[60]
نووی شارح معروف صحیح مسلم نیز در این رابطه مینویسد: علما، اعم از محدثین، فقها و دیگران گفتهاند عمل به حدیث ضعیفی که درباره فضائل، ترغیب و ترهیب باشد و جعلی نباشد جایز و مستحب است؛ اما در حلال و حرام، بیع، نکاح، طلاق و دیگر مسائل تنها از احادیث صحیح و حسن میتوان استفاده کرد؛ البته در این دست مسائل نیز چنانچه عمل به حدیث ضعیف از باب احتیاط باشد اشکال ندارد... .[61]
برخی از بزرگان و علمای اهل سنت نیز فارغ از صحت و سقم سند روایات عقل، محتوای آنها را برای عمل قبول دارند. نقل شده کتاب داود بن المحبر به احمد بن حنبل عرضه شد، وی به خاطر ضعیف بودن روایات، آن را رد کرد؛ اما وقتی که به او گفته میشود که به این کتاب فارغ از اسناد روایات، بلکه به دیده عمل به آن بنگرد، وی این کتاب را مفید و قابل استفاده دانسته و میگوید: قد انتفعت به منفعة بینة، از این کتاب نفع بردم؛ یعنی کتاب را مفید دیدم.[62] عده زیادی از علمای اهل سنت به تبیین و تفسیر این روایات پرداختهاند؛ حتی گاهی به ضعف آنها به خاطر وجود فلان راوی ضعیف در سند آن نیز اشاره کردهاند، این امر نشانگر قبول محتوای این روایات از سوی آنهاست. [63]
ابنتیمیه و حدیث اول ما خلق الله العقل
ابنتیمیه بعد از نقل حدیث اول ما خلق الله العقل ضمن این که این روایت را از روایات جعلی و دروغ میداند، مینویسد: اصل این روایت به این صورت بوده است: «اول (با فتح لام) ما خلق الله العقلُ»، اما فلاسفه آن را تحریف کرده و با ضمه خواندهاند، تا بدین وسیله اثبات کنند که اول صادر عالم عقل است؛ در حالی که این روایت دقیقا بر ضد آنهاست؛ زیرا معنای روایت این است که در اولین وقتی که خداوند عقل را آفرید او را مخاطب قرار داد (با این توضیح باید بگوییم این روایت اینگونه است: اولَ وقتٍ خلق اللهُ العقلَ قالَ له أَقبِل فأقبَلَ در اولین زمانی که خداوند عقل را خلق کرد به او فرمود رو کن و او هم رو کرد و نافرمانی نکرد ...)؛ بنا بر این، این روایت دلالت بر اول مخلوق بودن عقل ندارد، ابنتیمیه برای اثبات مدعای خود حدیث «لمَّا خلقَ اللهُ العقلَ قال له: أقبِلْ، فأقبلَ، ثم قال له: أدبرْ، فأدبرَ، فقال: وعزَّتی ما خلقْتُ خلقًا هو أعجبُ إلیَّ منکَ، فبک آخذُ وبک أُعطی، وبک الثوابُ وعلیک العقابُ» را شاهد میآورد. [64]
هر چند که این روایت با سند قابل قبولی در منابع روائی شیعه و اهل سنت ذکر نشده است؛ اما ادعای تحریف روایت که ابنتیمیه مطرح کرده است نیز مردود است. از ابنتیمیه میپرسیم فرض که ظرفیت واژه اول را در این روایت بپذیریم!!! آیا وی در روایت «أولُ ما خلق اللهُ القلمُ ثم خلق النون وهو الدواةُ ثم خلق العقلَ ثم قال: ما خلقتُ خلقًا أعجبَ إلیَّ منکَ»[65] نیز ظرفیت واژه «اولُ» را میپذیرید؟ اگر اول در این روایت ظرف باشد معنا اینگونه میشود «اولَ وقت خلق الله القلمَ ثم خلق الدواةَ ثم قال ما خلقت خلقا اعجب الی منک» در اولین وقتی که خدا قلم و سپس دوات را خلق کرد؛ سپس گفت من خلقی عجیبتر از تو خلق نکردم»!!! طبق این بیان باید ذکر لفظ «ثم» به عنوان حرف عطف لغو باشد!!! آیا وی لغویت لفظ ثم را میپذیرد!!!
ممکن است کسی بگوید روایت لما خلق الله العقل مؤید تفسیر ابنتیمیه است؛ در حالی که این روایت نیز ادعای وی را اثبات نمیکند و ورود واژه لما در این روایت ربطی به ظرفیت و عدم ظرفیت واژه اول در روایت دیگر ندارد.
ابنتیمیه و روایت أمرت أن أخاطب الناس علی قدر عقولهم
از ابنتیمیه درباره روایت «أمرت أن أخاطب الناس على قدر عقولهم» سؤال شده است. وی در جواب مینویسد: این روایت را هیچ یک از علمای مورد اعتماد در بحث حدیث روایت نکرده است و در کتب معتبر نیز این روایت وجود ندارد. از جهت دیگر خطابات پیامبر عام است که شامل همه میشود و پیامبر خدا هم در منبر همگان را مخاطب قرار میداد و یکسان برای همه صحبت میکرد و هر کس بر اساس قوت فهم و درک خود از آن برداشت میکرد.[66]
علمای علوم حدیث یکی از راههای تقویت حدیث ضعیف را شواهد میدانند.[67] چنان که قبلا بیان شده است سخاوی این روایت را در المقاصد الحسنه مطرح کرده و شواهد و قرائنی را برای تأیید آن ذکر میکند.[68] اسماعیل بن محمد العجلونی نیز در کتاب«کشف الخفا و مزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس» این حدیث را مطرح کرده و به بیان مطالب سخاوی اکتفا کرده است.[69] از کلام سخاوی معلوم میشود هر چند که سند این روایت ضعیف است؛ اما محتوای آن صحیح بوده و شواهد و مؤیداتی برای تقویت آن وجود دارد. سخاوی در این رابطه مینویسد: این روایت را دیلمی با سندی مرفوع و ضعیف از ابنعباس نقل کرده است. ابنحجر (استاد سخاوی) آن را به مسند حسن بن یوسف نسبت داده که از ابنعباس با عبارت «أُمرت ان اخاطب الناس علی قدر عقولهم» نقل کرده است؛ اما سند آن را ضعیف میداند. ابوالحسن تمیمی از حنابله این روایت را درباره عقل با سند خودش از ابنعباس نقل کرده با عبارت: «بعثنا معاشر الانبیاء نخاطب الناس علی قدر عقولهم». مالک از سعید بن المسیب باسند مرسل[70] نقل کرده «انا معاشر الانبیاء امرنا ...» بخاری در صحیح خودش از علی با سند موقوف[71] نقل کرده است: «حدثوا الناس بما یعرفون، اتحبون أن یکذب الله و رسوله». مسلم در مقدمه صحیح خودش از ابنمسعود همانند آن را نقل کرده است:«ما انت بمحدث قوما حدیثا لا تبلغه عقولهم الا کان لبعضهم فتنه». عقیلی در الضعفاء و ابنالسنی و ابی نعیم در الریاضه و دیگران از ابنعباس مرفوعا نقل کردهاند: «ما حدث احدکم قوما بحدیث لا یفهمونه الا کان فتنه علیهم» ابی نعیم از طریق دیلمی به نقل از ابنعباس آورده است: «لا تحدثوا أمتی من أحادیثی إلا ما تحتمله عقولهم فیکون فتنة علیهم» ابنعباس برخی از احادیث را بازگو نمیکرد مگر برای اهل علم. دیلمی نیز در مسندش به نقل از ابنعباس مینویسد: «یا ابنعباس، لا تحدث قوما حدیثا لا تحتمله عقولهم». بیهقی نیز در الشعب الایمان با سند مرفوع نقل میکند: «إذا حدثتم الناس عن ربهم فلا تحدثوهم بما یعزب عنهم، ویشق علیهم» و کلام ابوهریره نیز که گفته است: «حفظت عن النبی ، وعائین، فأما أحدهما فبثثته، وأما الآخر فلو بثثته لقطع منی هذا البُلعوم» صحیح است. دیلمی همچنین در مسندش حدیث مرفوعی را از ابنعباس نقل کرده است: «عاقبوا أرقاءکم على قدر عقولهم» دار قطنی نیز از عایشه مثل آن را نقل کرده است.[72]
بنا بر این، پیامبر هر حرفی را برای همه نمیگفت؛ بلکه برخی از مطالب را برای همه در جمع عمومی میگفتند؛ اما برخی از مطالب را برای افرادی خاص میفرمودند و این امر یک مسئله طبیعی و عادی است که هر کسی درک و قابلیت خاص به خودش را دارد. از طرف دیگر عدم نقل روایت از سوی علمای مورد اعتماد یا کتابهای معتبر دلیل قانع کنندهای برای بطلان یا جعلی بودن خبر نیست، برای بررسی یک روایت باید سراغ سند و محتوای روایت رفت تا وضع آن روایت مشخص شود و هیچ کسی مدعی آن نشده است که اگر روایتی را افراد یا منابع معتبری نقل نکرده باشند آن روایت را باید کنار گذاشت؛ بلکه باید به بررسی محتوا و سند آن پرداخت و مطابق یافتههای آنها با این حدیث برخورد کرد.
جمعبندی و نتیجهگیری
نتیجه این تحقیق این شد که ادعای جعلی و ضعیف بودن همه روایات عقل و نداشتن اصل برای آنها ادعایی است که با رویکرد برخی از علما و محدثین اهل سنت ناسازگار است. برخی از محدثین برمعتبر بودن این قبیل از روایات تصریح کردهاند. بر فرض ضعیف بودن این قبیل از روایات نباید همه آنها را کنار گذاشت؛ بلکه راههایی برای تقویت آنها وجود دارد. همچنین ادعای تحریف روایت اول ما خلق با قواعد ادبی سازگاری ندارد. نیز اشکالات ابنتیمیه بر روایت امرت ان اخاطب الناس علی قدر عقولهم وارد نیست.
[1]. دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب؛ s.a.h.navvab@gmail.com
[2]. پژوهشگر مؤسسه دارالاعلام لمدرسة اهل البیت (نویسنده مسئول)؛ libdarolelam@gmail.com
[3]. الانفال: 22.
[4]. در بحث تصریح علما درباره اعتبار روایات عقل، در تحقیق پیش رو در این زمینه مطالبی ارائه خواهد شد.
[5]. ابنابی الدنیا، عبدالله، العقل و فضله (مکتبة القرآن)، ص23.
[6]. همان، ص28.
[7]. بخاری، محمد، تاریخ الکبیر، ج7، ص181.
[8]. نک: ابنابی الدنیا، عبدالله، العقل وفضله.
[9]. ولیس فی شیء من دواوین الحدیث التی یعتمد علیها؛ ابنتیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج11، ص230، همو، الفرقان بین أولیاء الرحمن وأولیاء الشیطان، ص100.
[10]. إن الاحادیث المرویه عن النبی فی العقل لا اصل لشی ء منها و لیث فی رواتها ثقه یعتمد. ابنتیمیه، احمد، بغیه المرتاد، ص171-172.
[11]. ابنتیمیه، احمد، بغیه المرتاد، ص248- 249.
[12]. ملک:10؛ اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل میکردیم.
[13]. نحل: 12؛ در این، نشانههایی است (از عظمت خدا، ) برای گروهی که عقل خود را به کار میگیرند!
[14]. وهذه الأحادیث أن کان لأهل الحدیث فی ثبوتها مقال فإن لها أسانید یقوی بعضها بعضا. دهلوی، أحمد، حجة الله البالغه، ج2، ص137.
[15]. وی از علما و دانشمندان بزرگ لغت، حدیث، رجال و نسب شناس است. الزرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج7، ص70.
[16]. زبیدی، اتحاف الساده المتقین، ج1، ص474.
[17]. از بزرگان و دانشمندان علم حدیث و درایه است. عبدالله صدیق بن غماری او را عالم به فقه و اصول و علم کلام و متخصص در علم رجال میداند و مینویسد: «وقتی که میخواست درباره حدیثی بحث کند میدانست که چطور درباره آن بحث کند و به خاطر تخصصی که داشت رجال حدیث را از جهت جرح و تعدیل میشناخت.» غماری، عبد الله بن محمد، سبیل التوفیق فی ترجمة عبد الله بن الصدیق الغماری، ص38. همچنین البانی درباره او مینویسد: «او حظ و بهره وافری از علم حدیث و رجال داشت.» البانی، محمد، شرح العقیدة الطحاویة، ص50. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره کوثری رجوع شود به کتاب الامام محمد زاهد الکوثری و اسهاماته فی علم الروایه و الاسناد.
[18]. در این کتاب ابنابی الدنیا روایات فضائل عقل را جمع آوری کرده و منبع مهمی در این باره به حساب میآید.
[19]. وی در تحقیق و تصحیحی که بر این کتاب انجام داده بر روی جلد کتاب نوشته «کتب نادره». مراد وی از نادر کم یاب و با ارزش است.
[20]. ابنابی الدنیا، عبدالله، کتاب العقل و فضله، ص4-5.
[21]. عمده اشکالی که به روایات عقل وارد میکنند وجود داود بن محبر در سند آنهاست.
[22]. ابنابی الدنیا، عبدالله، کتاب العقل و فضله، ص3-6.
[23]. خداوند کسی است که کتاب را بحق نازل کرد و میزان (سنجش حق و باطل و خبر قیامت) را نیز. شوری:17.
[24]. والغزالی یفسر المیزان بالعقل الذی یؤلف الحجج ویمیز بین الحق والباطل والعدل والجور وغیر ذلک. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج3، ص133.
[25]. همان.
[26]. قال أبو جعفر وإنی نظرت فی الآثار المرویة عنه صلى الله علیه وسلم بالأسانید المقبولة التی نقلها ذوو التثبت فیها والأمانة علیها وحسن الأداء لها فوجدت فیها أشیاء مما یسقط معرفتها والعلم بها عن أکثر الناس فمال قلبی إلى تأملها وتبیان ما قدرت علیه من مشکلها.. طحاوی، ابوجعفر، شرح مشکل الاثار، ج1، ص6.
[27]. حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ: ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: ثَنَا مَنْصُورُ بْنُ صُقَیْرٍ، قَالَ: ثَنَا مُوسَى بْنُ أَعْیَنَ، قَالَ: حَدَّثَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْعُمَرِیُّ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَفَعَهُ، قَالَ:«إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونُ مِنْ أَهْلِ الصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ وَالْجِهَادِ وَالْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ حَتَّى ذَکَرَ سِهَامَ الْخَیْرِ وَمَا یُجْزَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا بِقَدْرِ عَقْلِهِ» همانا هر چند که شخص اهل نماز و زکات و جهاد و حج و عمره و سایر امور خیر باشد؛ اما در قیامت به اندازه عقلش به او پاداش داده خواهد شد. ابنابی الدنیا، ابوبکر، العقل وفضله، ص30، ح 13؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الصغیر، ج1، ص189.
[28]. طحاوی، احمد، شرح مشکل الآثار، ص341-342.
[29]. التهاونی، ظفر احمد، قواعد فی علوم الحدیث، ص441.
[30]. بیهقی، احمد، شعب الایمان، ج6، ص351.
[31]. والاقتصار على ما لا یغلب على القلب کونه کذبا. ففی الحدیث الثابت عن سیدنا المصطفى صلى الله علیه وسلم أنه قال: "من حدث بحدیث وهو یرى أنه کذب فهو أحد الکاذبین". بیهقی، احمد، شعب الایمان، ج1، ص84.
[32]. أبو عبد الله الحارث بن أسد البغدادی المحاسبی از علمای صوفیه شافعی مذهب در قرن سوم بود. وی در فقه و حدیث و کلام هم تبحر داشت.
[33]. المحاسبی، الحارث، العقل و فهم القرآن، ص121-123.
[34]. المحاسبی، الحارث، العقل و فهم القرآن، ص122.
[35]. حدیثی هست که سلسله سند آن به یکی از تابعان منتهی شود.سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی، ج1، ص218.
[36]. حدیث مرفوع از نظر علمای حدیث اهل سنت به حدیثی گفته میشود که یک صحابی قول یا فعل یا تقریری را به پیامبر نسبت داده باشد، یا یک صحابی کلامی را از پیامبر نقل کرده باشد.نک: ابنحجر عسقلانی، النکت على کتاب ابنالصلاح، احمد، ج1، ص511؛ همو، نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر فی مصطلح أهل الأثر، ص278؛ سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی، ج1، ص202.
[37]. حدیثی که سند آن توسط راویان عادل و ضابط متصل بوده و فاقد شذوذ و علت باشد.سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی، ج1، ص60.
[38]. الشحود، علی، الأحکام الشرعیة للثورات العربیة، ص498.
[39]. اقتصرت فیه على الأحادیث الوجیزة، ولخصت فیه من معادن الأثر إبریزه، وبالغت فی تحریر التخریج، فترکت القشر وأخذت اللباب، وصنته عما تفرد به کذاب أو وضاع، سیوطی، عبدالرحمن، الجامع الصغیر، ص5؛ مناوی، محمد، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ص4-5.
[40]. سیوطی، عبدالرحمن، الجامع الصغیر، ص479.
[41]. مناوی، محمد، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج2، ص343.
[42]. مناوی، محمد، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج5، ص424.
[43]. سیوطی، عبدالرحمن، الجامع الصغیر، ص258.
[44]. مناوی، محمد، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج2، ص10.
[45]. مناوی، محمد، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج3، ص535.
[46]. وی را امیر المومنین در حدیث میشناسند. الکتانی، عبدالحی، فهرس الفهارس والأثبات ومعجم المعاجم والمشیخات والمسلسلات، ج1، ص513-514.
[47]. الصنعانی، محمد، التنویر شرح الجامع الصغیر، ج6، ص119.
[48]. همان، ج1، ص64.
[49]. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، ص258.
[50]. فإن بالعقل ینتظم أمر دینه ودنیاه (ولا دین) نافع (لمن لا عقل له) فإنه لا یقف على أسرار الدین وحکمة رب العالمین إلا من کمل عقله. الصنعانی، محمد، التنویرشرح الجامع الصغیر، ج8، ص93-94.
[51]. غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج1، ص83- 89. محقق کتاب به تخریج و بررسی سند روایات پرداخته و آنها را تضعیف کرده است، مشکل عمده ای که از نظر او دراین روایات وجود دارد داود بن المحبر است برای پاسخ به این اشکال نک: عبدالله زاده، سید مصطفی، «جایگاه عقل در معرفت دینی از نظر البانی»، سراج منیر، شماره 19، ص112-115.
[52]. زبیدی، اتحاف الساده المتقین، ج1، ص474.
[53]. ابنتیمیه، احمد، بغیه المرتاد، ص245.
[54]. نک: التهاونی، ظفر احمد، قواعد فی علوم الحدیث، ص100-101.
[55]. محمد بن عبد الرحمن بن محمد، شمس الدین السخاوی (831 – 902ق)، از علمای عالم به تاریخ و حدیث و تفسیر اهل سنت و شاگرد شاگرد ابنحجر.
[56]. عند البخاری فی صحیحه عن علی موقوفا: حدثوا الناس بما یعرفون، أتحبون أن یکذب اللَّه و رسوله.
[57]. و آخرین عن ابنعباس مرفوعا: ما حدث أحدکم قوما بحدیث لا یفهمونه إلا کان فتنة علیهم.
[58]. سخاوی، محمد، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة على الألسنة، ص165-164.
[59]. ضعیف شدید روایتی هست که راوی آن متروک یا جاعل حدیث باشد؛ اما ضعیف متوسط روایتی هست که راوی آن ضعیف الحدیث، منکرالحدیث یا مردود الحدیث و امثال آن باشد. التهاونی، ظفر احمد، قواعد فی علوم الحدیث، ص101.
[60]. سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج1، ص350-351؛ التهاونی، ظفر احمد، قواعد فی علوم الحدیث، ص92-102.
[61]. النووی، یحیی، الاذکار، ص53.
[62]. قوت القلوب، ج2، ص257؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج4، ص374؛ ابوحیان التوحیدی، علی، البصائر والذخائر، ج8، ص143.
[63]. برخی از مصادیق آن در قسمت قبلی ـتصیرح علما درباره روایات عقل) ذکر شد و برخی دیگر نیز در بررسی روایت امرت ان اخاطب الناس علی قدر عقولهم خواهد آمد.
[64]. أن هذا الحدیث بهذا اللفظ والإعراب لم یروه أحد من رواة الحدیث لا بإسناد صحیح ولا سقیم بل الحدیث المروی وإن کان بإسناد سقیم لفظه "أولَ ما خلق الله العقل" بنصب (أول) و (العقل) وذلک لا حجة فیه على أن العقل أول مخلوق خلق إذ لفظه "أول ما خلق الله العقل قال له أقبل فأقبل" فهو نصب على الظرف إذ ما هی المصدریة وهی والفعل بتأویل المصدر الذی یجعله ظرفا کما یقال: أول ما لقیت فلانا سلمت علیه أی فی أول أوقات لقیه سلمت علیه. ابنتیمیه، احمد، درء تعارض العقل والنقل، ج5، ص224، 386؛ همو، بغیه المرتاد، ص179- 181؛ همو، الاستغاثة فی الرد على البکری، ص315-316؛ الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، ج5، ص39- 42.
[65]. ذهبی، میزان الاعتدال، ج4، ص61.
[66]. ابنتیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج18، ص339.
[67]. ر، ک، العیدروس، زین محمد حسین، الحدیث الضعیف و اثره فی الاحکام، ص212-223.
[68]. سخاوی، محمد، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة على الألسنة، ص165.
[69]. العجلونی، اسماعیل، کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس، ج1، ص196.
[70]. حدیث مرسل که از سند آن یک یا چند نفر خذف شده باشد مثلاً تابعی از پیامبر نقل کند در حالی که تابعی باید از صحابه نقل میکرد.
[71]. موقوف در نزد علمای اهل سنت به حدیثی گفته میشود که به صحابه نسبت داده میشود از قول و فعل و تقریر. ر.ک: سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی، ج1، ص204؛ ابنحجر عسقلانی، النکت على کتاب ابنالصلاح، احمد، ج1، ص512.
[72]. سخاوی، محمد، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة على الألسنة، ص165-166.
دوفصلنامه علمی پژوهشی سلفیپژوهی، سال ششم ² شماره 12 ² پاییز و زمستان 1399
تاریــخ دریــــافــت: 06/05/1399 ² تاریــــخ تأیید: 21/07/1399 ² ص 56-37
سید ابوالحسن نواب[1]
مجید حیدری آذر[2]
چکیده
اسلام به تعقل و تفکر اهمیت زیادی داده و در آیات و روایات متعددی بر به کار گیری عقل تأکید کرده است. در این زمینه روایات متعددی در منابع روایی فریقین در باب فضیلت داشتن عقل نقل شده است؛ اما از آنجا که سلفیها و در رأس آنها ابنتیمیه معرفت شناسی را منحصر به راه نقل میدانند و از راه عقل گریزانند؛ روایات وارده در باره فضیلت عقل را مجعول میدانند. ابنتیمیه ادعا میکند که هیچ روایت صحیحی در رابطه با فضیلت عقل وجود ندارد. این در حالی است که از نظر برخی از محدثین اهل سنت این روایات دارای اصل بوده و سند برخی از آنها قابل دفاع است؛ علاوه بر این که ضعیف بودن این نوع از روایات به معنی کنار گذاشتن آنها نیست؛ بلکه راههایی برای تقویت آنها وجود دارد؛ به علاوه این که عمل به محتوای آنها با کتاب و سنت منافاتی ندارد. در تحقیق پیش رو با روش توصیفی و تحلیلی به بررسی نظرات ابنتیمیه درباره روایات عقل پرداخته میشود.
کلیدواژهها: ابنتیمیه، عقل، روایات عقل، حدیث ضعیف، حدیث جعلی.
عقل یکی از نعمتهای خداوند بر بشر بوده و وجه تمایز انسان با حیوان است. قرآن کریم نیز بارها از آن تمجید و با عبارات و الفاظ گوناگون همگان را به تعقل و تفکر و تدبر دعوت کرده است و کنار گذاشتن آن را مذمت و توبیخ میکند. قرآن کریم تأکید وافری بر تعقل و نقش آن در فهم حقایق دینی دارد. با اندک توجهی به آیاتی نظیر: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ» بدترین جنبندگان، نزد خداوند کسانی هستند (که از شنیدن و گفتن حرف حق) کر و لالند و تعقل نمیکنند.[3] و از روایاتی که درباره عقل وارد شدهاند، میتوان به اهتمام جدّی دین مبین اسلام به عقل و بکارگیری آن در درک مسائل مختلف دینی پی برد.
روایات فراوانی در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت در تمجید و ستایش از عقل، نقل شده؛ اما برخی، این روایات را برنتافته و آنها را بی اعتبار میدانند. در مقابل آنها برخی از علما نیز به این روایات توجه کرده و ضمن شرح و تبیین آنها، بعضی از این احادیث را صحیح دانسته و یا با استفاده از قواعد علوم حدیثی به تقویت آنها همت گماشتهاند. با این که قبل از ابنتیمیه نیز عدهای از محدثین به تضعیف این روایات پرداختهاند؛ اما ابنتیمیه در این رابطه طریق افراط را پیموده و قائل است که این روایات اصلی ندارند و همه این نوع از روایات جعلیاند. وی علاوه بر این که سند این روایات را مخدوش میداند اشکالات محتوایی نیز به برخی از روایات فضائل عقل وارد میکند. با توجه به مطالب مذکور، ضرورت ایجاب میکند که روایات عقل، از لحاظ سند و محتوا مورد بررسی دقیق قرار گرفته و جایگاه و اعتبار این احادیث روشن شود. در این راستا در تحقیق پیش رو دیدگاه ابنتیمیه درباره روایات فضائل عقل مورد کنکاش قرار میگیرد. به همین منظور ابتدا ادعای ابنتیمیه مبنی بر نبود روایات صحیح درباره عقل مورد بررسی قرار داده و با استناد به اقوال علمای اهل سنت به این ادعای او پاسخ داده میشود، همچنین راههای تقویت حدیث ضعیف به منظور تقویت احادیث عقل بیان خواهد شد در ادامه اشکالات دلالی و سندی ابنتیمیه درباره دو روایت بررسی میشود.
هر چند که درباره خود عقل و جایگاه آن آثار زیادی تألیف شده؛ اما درباره روایات عقل و بررسی اعتبار آنها کار مستقلی صورت نگرفته است؛ اما در لابه لای برخی از مطالب به صورت جزئی به این کار پرداخته شده است؛ مثل مقاله جایگاه عقل در معرفت دینی از نظر البانی، که مؤلف محترم به حجیت روایات عقل از منظر البانی پرداخته است؛ بنا بر این، ضروری به نظر میرسد که حجیت این روایات و مخصوصا دیدگاه ابنتیمیه در این زمینه مورد بررسی قرار گیرد.
از آنجا که ابنتیمیه با عقل و عقل گرایی مخالف است؛ بنا بر این، روایات نقل شده درباره فضیلت عقل را مردود و جعلی میداند. او ادعا میکند که هیچ روایت صحیحی در این رابطه وجود ندارد. وی وجود هر نوع روایت معتبری درباره عقل را منکر شده و گاهی هم به برخی از روایات، اشاره کرده و اشکالات سندی و محتوایی به آنها وارد میکند که در این تحقیق هر دو قسم از این مباحث مورد بررسی قرار میگیرد.
قبل از ورود به طرح و بررسی ادعاهای ابنتیمیه لازم است که روایات عقل تبیین شوند.
روایات متعددی درباب فضیلت عقل در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت نقل شده است که ابن ابی الدنیا همه این روایات را در کتاب العقل و فضله جمع آوری کرده است.[4] در این جا چند مورد از از این روایات نقل میشود:
الف- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «کرم المرء دینه، ومروءته عقله، وحسبه خلقه»[5] کرم انسان دین او و مروتش عقل او و حسب او اخلاقش است.
ب- عن النبی صلى الله علیه وسلم قال: «إنما یرتفع الناس فی الدرجات وینالون الزلفى من ربهم عز وجل على قدر عقولهم»[6] همانا مردم در فردای قیامت به اندازه عقل و خردشان پاداش میگیرند.
ج- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ رُزِقَ لُبًّا»[7]به تحقیق کسی که به او عقل داده شود رستگار شده است.
ذکر همه روایات عقل در این مختصر مناسب نیست؛ اما میتوان روایات عقل را در چند دسته تقسیم بندی کرد:
*- ثواب و عقاب بر اساس عقل شخص خواهد بود؛
*- عقل باعث رستگاری میشود یا به عبارتی بهترین نعمت برای انسان عقل است؛
*- بیان اقسام عقل؛
*- بیان صفات انسان دارای عقل.
* ... . [8]
ابنتیمیه مینویسد: روایات عقل در هیچ یک از منابع و متون حدیثی معتبر نیامده[9] و هیچ یک از احادیثی که درباره عقل از پیامبر نقل شده است اصلی ندارد و در بین راویان آنها شخص ثقه مورد اعتماد وجود ندارد[10] و تنها روایت صحیحی که درباره عقل از پیامبر نقل شده است دلالت بر فضیلت داشتن عقل نداشته؛ بلکه درباره نقصان عقل در زنان است.[11]
در نقد دیدگاه ابنتیمیه مبنی بر نبود روایت صحیح درباره عقل، دو جواب داده میشود؛ یکی تصریح علما بر وجود روایات صحیح درباره عقل و دیگری نحوه برخورد صحیح با روایات عقل با وجود ضعف سند آنها.
با مراجعه به آرا و دیدگاههای علما و اندیشمندان رجال و حدیث شناس اهل سنت و حتی برخی از سلفیه باطل بودن ادعای ابنتیمیه درباره روایات عقل روشن میشود.
شاه ولی الله دهلوی (متوفی1176ق) در حجة الله البالغه بعد از ذکر آیه «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ»[12] و «إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»[13]، چند مورد از روایات عقل را ذکر کرده و مینویسد: اگرچه علمای حدیث در باره ثبوت این احادیث بحث دارند؛ اما برای این اخبار اسنادی است که یکدیگر را تقویت میکند. [14] زبیدی[15] (متوفی 1205ق) هم در این زمینه مینویسد: درباره عقل احادیثی نقل شده است که بعضی از ائمه آنها را صحیح دانستهاند.[16]
محمد زاهد کوثری (متوفی 1361ق) از عالمان حدیث شناس معاصر اهل سنت[17]، کتاب العقل و فضله[18] را از کتابهای نادر دانسته[19] و مینویسد: همانطور که معتزله درباره احادیث عقل غلو کردهاند بسیاری از اهل حدیث نیز در رد روایاتی که درباره فضیلت عقل وارد شده نیز افراط کردهاند.[20] او همچنین در مقدمهای که بر این کتاب نوشته از نویسنده کتاب (ابن ابی الدنیا) و همچنین داود بن المحبر[21]دفاع کرده است.[22]
رشید رضا (متوفی1357ق) نیز در تفسیر المنار در ذیل آیه: «اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِیزَانَ»[23] ضمن بیان دیدگاه مفسرین درباره واژه «میزان»، مینویسد:
غزالی آن را به عقل تفسیر کرده که حجت و دلیل میسازد و حق را از باطل و عدل را از ظلم تشخیص داده و از هم جدا میکند. [24]
صاحب المنار برای تأیید مطالب خود به دو حدیثی که درباره فضیلت عقل نقل شده، استناد میکند. یکی روایت «قوام المرء العقل ولا دین لمن لا عقل له» و دیگری حدیث «دین المرء عقله، ومن لا عقل له لا دین له».[25] رشید رضا این روایات را نقل میکند بدون این که اشارهای به ضعیف بودن آن داشته باشد، اگر وی این روایات را ضعیف یا جعلی میدانست لازم بود به آن تذکر دهد. حداقل چیزی که میتوان برداشت کرد این است که مضمون و محتوای این روایات مورد قبول و تأیید اوست.
طحاوی (321ق) در کتاب شرح مشکل الاثار_ که آن را برای شرح روایاتی که با اسناد مقبول توسط افراد امین و دارای حافظه قوی، نقل شده؛ اما به دلائلی برای مردم شناخته شده نبودند، نوشته است_[26]. روایت "وما یَجْزى یَوْم الْقیامة إِلَّا بقدر عقله"[27] را نقل کرده و به تفسیر و تأویل آن پرداخته است.[28] این درحالی است که اعتبار طحاوی در علوم حدیث و آشنایی با آن، هزاران بار بیشتر از ابنتیمیه است؛[29] بنا بر این، این روایت از نظر او دارای سند قابل قبولی است. بیهقی (متوفى458ق) نیز این روایت را در کتاب شعب الایمان آورده است[30]؛ در حالی که او در مقدمه کتاب تصریح کرده که از نقل روایاتی که کذب بودن آنها معلوم شود احتراز میکند.[31]
المحاسبی[32] (متوفی 243ق) در کتاب العقل و فهم القرآن مینویسد:
برخی گمان میکنند هیچ حدیث صحیحی درباره عقل نقل نشده است و همه آنها جعلیاند، در مقابل آنها هم عدهای احادیث عقل را صحیح میدانند؛ هر چند که سند برخی از آنها ضعیف است؛ اما از آنجا که اینها با روح اسلام موافقند و تعارضی با آن ندارند، دیدگاه دوم مورد قبول است.[33]
وی همچنین معتقد است حداقل برخی از این احادیث از احادیث صحیح بوده و با آیات قرآن تطابق کامل دارند[34].
علی بن نایف الشحود از سلفیهای معاصر، با اشاره به امتیازات خاص انسان، عقل و تفکر را از مشخصات خاص انسانی نام میبرد که از باب تکریم و بزرگداشت مقام انسان نسبت به سایر مخلوقات به او اعطا شده است. وی برای این مدعای خود به حدیث:"لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ... ." استناد میکند. او ضمن ذکر منابع و مصادر این روایت، سند آنها مقطوع[35] و مرفوع[36] و صحیح[37] میداند.[38]
سیوطی (متوفی 911ق) در کتاب جامع الصغیر روایات کوتاه و حکمت آموز پیامبر را از منابع متعدد جمع آوری کرده است. وی در مقدمه کتاب تصریح میکند که من در این کتاب ... در تهذیب و تخریج احادیث تلاش کردهام و از نقل روایات جعلی و دروغ اجتناب کردم و روایات صحیح و حسن و ضعیفی که قابل تمسکند را آوردهام. [39] مناوی (متوفی 1031ق) نیز این کتاب را شرح کرده است؛ از جمله روایاتی که در این کتاب نقل شده است روایاتیاند که درباره فضائل عقل بیان شدهاند. مثل روایت: (مَا اکْتَسَبَ مُکْتَسِبٌ مِثْلَ فَضْلِ عِلْمٍ یَهْدِی صَاحِبَهُ إِلَى هُدًى) مثل تقوا، شکر، صبر، رجا و زهد (أَوْ یَرُدُّهُ عَنْ رَدًى) مثل کینه، حسد، بخل و آرزوهای دور (وَلاَ اسْتَقَامَ دِینُهُ حَتَّى یَسْتَقِیمَ عَقْلُهُ)[40] به این صورت که در امر و نهی خداوند تعقل کند؛ چون که عقل منبع و ریشه و خواستگاه علم است. علم به منزله ثمره و نتیجه عقل است به همین جهت گفته شده است که فضیلت عقل بیشتر از علم است؛[41] بنا بر این، نقل شده است: «إن لکل شیء دعامة و دعامة المؤمن عقله فبقدر عقله تکون عبادته» برای هر چیزی پشتوانهای هست و پشتوانه مؤمن عقل اوست؛ بنا بر این، عبادت او هم به اندازه عقلش است.[42]
روایت دیگری که سیوطی در کتابش آورده و مناوی به شرح و تبیین آن پرداخته است روایت: «دین المَرْءِ عَقْلُهُ ومَنْ لَا عَقْلَ لَهُ لَا دین له»[43] است. مناوی در تبیین این روایت مینویسد: درجه عبودیت و نیز آنچه خدا از آن راضی یا بیزار است را عقل تشخیص میدهد.[44] عقل انسان را به سعادت راهنمایی کرده و از منکرات باز میدارد هر چه بهره انسان از عقلش بیشتر باشد از بدیها و منکرات دور خواهد بود؛ بنا بر این، علامت و نشانه عقل این است که انسان به اوامر الهی اهتمام داشته و از نواهی الهی بیزار باشد.[45] ابن الامیر صنعانی (متوفی 1182)[46] از علمای حدیث شناس سلفی نیز که کتاب جامع الصغیر سیوطی را تحت عنوان «التنویر شرح الجامع الصغیر» شرح داده است. در این کتاب به شرح مختصر این حدیث پرداخته بدون این که به جعلی یا ضعیف بودن آن اشاره داشته باشد.[47] با این که وی معمولا روایاتی که ایرادی داشته باشند نظرش را درباره آن بیان میکند.[48]
از دیگر روایات مطرح شده در کتاب جامع الصغیر روایت «قوام المرء عقله، ولا دین لمن لا عقل له» است.[49] صنعانی در شرح و تفسیر این روایت مینویسد: به واسطه عقل امور دین و دنیا سامان مییابد و دین بدون عقل به درد نمیخورد به جهت این که به اسرار دین و حکمت پروردگار کسی پی نمیبرد مگر این که عقلش کامل باشد.[50]
غزالی (متوفی 505ق) در کتاب احیاء علوم الدین در ذیل مبحث "کتاب العلم" درباره عقل و ارجمندی و حقیقت و اقسام آن بحث کرده و در آنجا به آیات و روایاتی در باره عقل استناد کرده و به شرح و بسط آنها پرداخته است؛ اما هیچ اشارهای به ضعف و قوت آنها نکرده است.[51] به نظر میرسد که غزالی محتوای آنها را تلقی به قبول کرده هر چند که اشکالی هم در سند این روایات وجود داشته باشد. زبیدی (متوفی 1205ق) در پاسخ به اشکال زین الدین العراقی که ادعا میکند هیچ روایات صحیحی درباره عقل وجود ندارد در حالی که غزالی برخی از روایات عقل را به طور جزم بیان کرده است، مینویسد: این حرف خلاف واقع است به دلیل این که برخی از روایات عقل را ائمه تصحیح کردهاند.[52]
به نظر میرسد که مقابله و جبههگیری ابنتیمیه در مقابل احادیث عقل مقابله و مخالفت با فلاسفه است که به عقل اهمیت زیادی میدادند و قائل به صادر اول بودن عقل بودند. چنان که ابنتیمیه بعد از ذکر چند روایت درباره عقل مینویسد: آیا هر کسی که این روایات را بشنود شک میکند که مراد از آن عقل انسان است؟ او در ادامه به فلاسفه تاخته و مینویسد: مقصود آن روایات، اعظم مخلوقات موجودات بعد از خداوند نیست که فلاسفه آن را ابداع کردهاند. وی این نوع برداشت از روایات عقل را باطل و محال میداند. این در صورتی است که انتساب این روایات به پیامبر ثابت باشد؛[53] بنا بر این، تصریح به عدم صحت تمامی احادیثی که درباره عقل صادر شده است دور از حقیقت است.
روایات متعددی درباره عقل و فضیلت آن در منابع اهل سنت و همچنین روایات شیعه نقل شده است که نمیتوان به راحتی از آنها غافل شد و آنها را به بهانه ضعیف بودن یک یا چند نفر از راویان آنها کنار گذاشت؛ بلکه قرائن و شواهدی برای تقویت این روایات وجود دارد که در ادامه به بررسی آنها پرداخته میشود.
حدیث ضعیف انواع و اقسامی دارد که هر کدام حکم جداگانهای دارند. برخی از اقسام حدیث ضعیف، ضعفشان ناچیز و قابل جبران است که اصطلاحا میگویند خفیف الضعفاند، و برخی از اقسام حدیث ضعیف، ضعفشان شدید است که اصطلاحاً میگویند شدید الضعفاند. اگر حدیث ضعیفی خفیفالضعف باشد به کمک برخی عوامل، قرائن و عواضد میتوان ضعفش را برطرف کرد به مرتبه حسن رساند (حسن لغیره) و یا بر اساس قرائن بدان عمل کرد؛[54] پس نباید در رد و اهمال احادیث ضعیف شتابزده عمل کرد؛ بلکه باید میزان و مقدار ضعف را برآورد کرد، از بود و نبود قرائن و شواهد مطمئن شد سپس حکم کرد؛ بنا بر این، نباید با هر حدیث ضعیفی معامله حدیث مردود و جعلی کرد.
سخاوی[55] در کتاب المقاصد الحسنه، که به بررسی و تبیین صحت و ضعف روایات مشهور پرداخته است، روایت «أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» را مطرح کرده و با این که آن را تضعیف کرده و روایات مشابه آن را هم ضعیف میداند؛ اما شواهدی را برای تقویت محتوای آن بیان میکند، یکی از این شواهد حدیث صحیحی است که بخاری از حضرت علی در صحیح خودش نقل کرده است،[56] شاهد دیگر روایتی است از پیامبر که ابنعباس آن را روایت کرده است،[57] مؤید دیگر این حدیث کلامی از ابوهریره است که سخاوی به آنها استناد کرده است.[58]
علمای حدیث و رجال اهل سنت شروطی را برای عمل به حدیث ضعیف بیان کردهاند که این شروط اکثر روایات عقل را شامل میشود. این شروط عبارتند از: 1- از احادیث جعلی و شدید الضعیف نباشد؛[59] 2- درباره فضائل و اخلاقیات باشد و مربوط به احکام شرعی و حلال و حرام نباشد؛ 3- تحت عنوان یک اصلی از اصول عملی اسلام قرار بگیرد، و ... .[60]
نووی شارح معروف صحیح مسلم نیز در این رابطه مینویسد: علما، اعم از محدثین، فقها و دیگران گفتهاند عمل به حدیث ضعیفی که درباره فضائل، ترغیب و ترهیب باشد و جعلی نباشد جایز و مستحب است؛ اما در حلال و حرام، بیع، نکاح، طلاق و دیگر مسائل تنها از احادیث صحیح و حسن میتوان استفاده کرد؛ البته در این دست مسائل نیز چنانچه عمل به حدیث ضعیف از باب احتیاط باشد اشکال ندارد... .[61]
برخی از بزرگان و علمای اهل سنت نیز فارغ از صحت و سقم سند روایات عقل، محتوای آنها را برای عمل قبول دارند. نقل شده کتاب داود بن المحبر به احمد بن حنبل عرضه شد، وی به خاطر ضعیف بودن روایات، آن را رد کرد؛ اما وقتی که به او گفته میشود که به این کتاب فارغ از اسناد روایات، بلکه به دیده عمل به آن بنگرد، وی این کتاب را مفید و قابل استفاده دانسته و میگوید: قد انتفعت به منفعة بینة، از این کتاب نفع بردم؛ یعنی کتاب را مفید دیدم.[62] عده زیادی از علمای اهل سنت به تبیین و تفسیر این روایات پرداختهاند؛ حتی گاهی به ضعف آنها به خاطر وجود فلان راوی ضعیف در سند آن نیز اشاره کردهاند، این امر نشانگر قبول محتوای این روایات از سوی آنهاست. [63]
ابنتیمیه و حدیث اول ما خلق الله العقل
ابنتیمیه بعد از نقل حدیث اول ما خلق الله العقل ضمن این که این روایت را از روایات جعلی و دروغ میداند، مینویسد: اصل این روایت به این صورت بوده است: «اول (با فتح لام) ما خلق الله العقلُ»، اما فلاسفه آن را تحریف کرده و با ضمه خواندهاند، تا بدین وسیله اثبات کنند که اول صادر عالم عقل است؛ در حالی که این روایت دقیقا بر ضد آنهاست؛ زیرا معنای روایت این است که در اولین وقتی که خداوند عقل را آفرید او را مخاطب قرار داد (با این توضیح باید بگوییم این روایت اینگونه است: اولَ وقتٍ خلق اللهُ العقلَ قالَ له أَقبِل فأقبَلَ در اولین زمانی که خداوند عقل را خلق کرد به او فرمود رو کن و او هم رو کرد و نافرمانی نکرد ...)؛ بنا بر این، این روایت دلالت بر اول مخلوق بودن عقل ندارد، ابنتیمیه برای اثبات مدعای خود حدیث «لمَّا خلقَ اللهُ العقلَ قال له: أقبِلْ، فأقبلَ، ثم قال له: أدبرْ، فأدبرَ، فقال: وعزَّتی ما خلقْتُ خلقًا هو أعجبُ إلیَّ منکَ، فبک آخذُ وبک أُعطی، وبک الثوابُ وعلیک العقابُ» را شاهد میآورد. [64]
هر چند که این روایت با سند قابل قبولی در منابع روائی شیعه و اهل سنت ذکر نشده است؛ اما ادعای تحریف روایت که ابنتیمیه مطرح کرده است نیز مردود است. از ابنتیمیه میپرسیم فرض که ظرفیت واژه اول را در این روایت بپذیریم!!! آیا وی در روایت «أولُ ما خلق اللهُ القلمُ ثم خلق النون وهو الدواةُ ثم خلق العقلَ ثم قال: ما خلقتُ خلقًا أعجبَ إلیَّ منکَ»[65] نیز ظرفیت واژه «اولُ» را میپذیرید؟ اگر اول در این روایت ظرف باشد معنا اینگونه میشود «اولَ وقت خلق الله القلمَ ثم خلق الدواةَ ثم قال ما خلقت خلقا اعجب الی منک» در اولین وقتی که خدا قلم و سپس دوات را خلق کرد؛ سپس گفت من خلقی عجیبتر از تو خلق نکردم»!!! طبق این بیان باید ذکر لفظ «ثم» به عنوان حرف عطف لغو باشد!!! آیا وی لغویت لفظ ثم را میپذیرد!!!
ممکن است کسی بگوید روایت لما خلق الله العقل مؤید تفسیر ابنتیمیه است؛ در حالی که این روایت نیز ادعای وی را اثبات نمیکند و ورود واژه لما در این روایت ربطی به ظرفیت و عدم ظرفیت واژه اول در روایت دیگر ندارد.
ابنتیمیه و روایت أمرت أن أخاطب الناس علی قدر عقولهم
از ابنتیمیه درباره روایت «أمرت أن أخاطب الناس على قدر عقولهم» سؤال شده است. وی در جواب مینویسد: این روایت را هیچ یک از علمای مورد اعتماد در بحث حدیث روایت نکرده است و در کتب معتبر نیز این روایت وجود ندارد. از جهت دیگر خطابات پیامبر عام است که شامل همه میشود و پیامبر خدا هم در منبر همگان را مخاطب قرار میداد و یکسان برای همه صحبت میکرد و هر کس بر اساس قوت فهم و درک خود از آن برداشت میکرد.[66]
علمای علوم حدیث یکی از راههای تقویت حدیث ضعیف را شواهد میدانند.[67] چنان که قبلا بیان شده است سخاوی این روایت را در المقاصد الحسنه مطرح کرده و شواهد و قرائنی را برای تأیید آن ذکر میکند.[68] اسماعیل بن محمد العجلونی نیز در کتاب«کشف الخفا و مزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس» این حدیث را مطرح کرده و به بیان مطالب سخاوی اکتفا کرده است.[69] از کلام سخاوی معلوم میشود هر چند که سند این روایت ضعیف است؛ اما محتوای آن صحیح بوده و شواهد و مؤیداتی برای تقویت آن وجود دارد. سخاوی در این رابطه مینویسد: این روایت را دیلمی با سندی مرفوع و ضعیف از ابنعباس نقل کرده است. ابنحجر (استاد سخاوی) آن را به مسند حسن بن یوسف نسبت داده که از ابنعباس با عبارت «أُمرت ان اخاطب الناس علی قدر عقولهم» نقل کرده است؛ اما سند آن را ضعیف میداند. ابوالحسن تمیمی از حنابله این روایت را درباره عقل با سند خودش از ابنعباس نقل کرده با عبارت: «بعثنا معاشر الانبیاء نخاطب الناس علی قدر عقولهم». مالک از سعید بن المسیب باسند مرسل[70] نقل کرده «انا معاشر الانبیاء امرنا ...» بخاری در صحیح خودش از علی با سند موقوف[71] نقل کرده است: «حدثوا الناس بما یعرفون، اتحبون أن یکذب الله و رسوله». مسلم در مقدمه صحیح خودش از ابنمسعود همانند آن را نقل کرده است:«ما انت بمحدث قوما حدیثا لا تبلغه عقولهم الا کان لبعضهم فتنه». عقیلی در الضعفاء و ابنالسنی و ابی نعیم در الریاضه و دیگران از ابنعباس مرفوعا نقل کردهاند: «ما حدث احدکم قوما بحدیث لا یفهمونه الا کان فتنه علیهم» ابی نعیم از طریق دیلمی به نقل از ابنعباس آورده است: «لا تحدثوا أمتی من أحادیثی إلا ما تحتمله عقولهم فیکون فتنة علیهم» ابنعباس برخی از احادیث را بازگو نمیکرد مگر برای اهل علم. دیلمی نیز در مسندش به نقل از ابنعباس مینویسد: «یا ابنعباس، لا تحدث قوما حدیثا لا تحتمله عقولهم». بیهقی نیز در الشعب الایمان با سند مرفوع نقل میکند: «إذا حدثتم الناس عن ربهم فلا تحدثوهم بما یعزب عنهم، ویشق علیهم» و کلام ابوهریره نیز که گفته است: «حفظت عن النبی ، وعائین، فأما أحدهما فبثثته، وأما الآخر فلو بثثته لقطع منی هذا البُلعوم» صحیح است. دیلمی همچنین در مسندش حدیث مرفوعی را از ابنعباس نقل کرده است: «عاقبوا أرقاءکم على قدر عقولهم» دار قطنی نیز از عایشه مثل آن را نقل کرده است.[72]
بنا بر این، پیامبر هر حرفی را برای همه نمیگفت؛ بلکه برخی از مطالب را برای همه در جمع عمومی میگفتند؛ اما برخی از مطالب را برای افرادی خاص میفرمودند و این امر یک مسئله طبیعی و عادی است که هر کسی درک و قابلیت خاص به خودش را دارد. از طرف دیگر عدم نقل روایت از سوی علمای مورد اعتماد یا کتابهای معتبر دلیل قانع کنندهای برای بطلان یا جعلی بودن خبر نیست، برای بررسی یک روایت باید سراغ سند و محتوای روایت رفت تا وضع آن روایت مشخص شود و هیچ کسی مدعی آن نشده است که اگر روایتی را افراد یا منابع معتبری نقل نکرده باشند آن روایت را باید کنار گذاشت؛ بلکه باید به بررسی محتوا و سند آن پرداخت و مطابق یافتههای آنها با این حدیث برخورد کرد.
جمعبندی و نتیجهگیری
نتیجه این تحقیق این شد که ادعای جعلی و ضعیف بودن همه روایات عقل و نداشتن اصل برای آنها ادعایی است که با رویکرد برخی از علما و محدثین اهل سنت ناسازگار است. برخی از محدثین برمعتبر بودن این قبیل از روایات تصریح کردهاند. بر فرض ضعیف بودن این قبیل از روایات نباید همه آنها را کنار گذاشت؛ بلکه راههایی برای تقویت آنها وجود دارد. همچنین ادعای تحریف روایت اول ما خلق با قواعد ادبی سازگاری ندارد. نیز اشکالات ابنتیمیه بر روایت امرت ان اخاطب الناس علی قدر عقولهم وارد نیست.
[1]. دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب؛ s.a.h.navvab@gmail.com
[2]. پژوهشگر مؤسسه دارالاعلام لمدرسة اهل البیت (نویسنده مسئول)؛ libdarolelam@gmail.com
[3]. الانفال: 22.
[4]. در بحث تصریح علما درباره اعتبار روایات عقل، در تحقیق پیش رو در این زمینه مطالبی ارائه خواهد شد.
[5]. ابنابی الدنیا، عبدالله، العقل و فضله (مکتبة القرآن)، ص23.
[6]. همان، ص28.
[7]. بخاری، محمد، تاریخ الکبیر، ج7، ص181.
[8]. نک: ابنابی الدنیا، عبدالله، العقل وفضله.
[9]. ولیس فی شیء من دواوین الحدیث التی یعتمد علیها؛ ابنتیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج11، ص230، همو، الفرقان بین أولیاء الرحمن وأولیاء الشیطان، ص100.
[10]. إن الاحادیث المرویه عن النبی فی العقل لا اصل لشی ء منها و لیث فی رواتها ثقه یعتمد. ابنتیمیه، احمد، بغیه المرتاد، ص171-172.
[11]. ابنتیمیه، احمد، بغیه المرتاد، ص248- 249.
[12]. ملک:10؛ اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل میکردیم.
[13]. نحل: 12؛ در این، نشانههایی است (از عظمت خدا، ) برای گروهی که عقل خود را به کار میگیرند!
[14]. وهذه الأحادیث أن کان لأهل الحدیث فی ثبوتها مقال فإن لها أسانید یقوی بعضها بعضا. دهلوی، أحمد، حجة الله البالغه، ج2، ص137.
[15]. وی از علما و دانشمندان بزرگ لغت، حدیث، رجال و نسب شناس است. الزرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج7، ص70.
[16]. زبیدی، اتحاف الساده المتقین، ج1، ص474.
[17]. از بزرگان و دانشمندان علم حدیث و درایه است. عبدالله صدیق بن غماری او را عالم به فقه و اصول و علم کلام و متخصص در علم رجال میداند و مینویسد: «وقتی که میخواست درباره حدیثی بحث کند میدانست که چطور درباره آن بحث کند و به خاطر تخصصی که داشت رجال حدیث را از جهت جرح و تعدیل میشناخت.» غماری، عبد الله بن محمد، سبیل التوفیق فی ترجمة عبد الله بن الصدیق الغماری، ص38. همچنین البانی درباره او مینویسد: «او حظ و بهره وافری از علم حدیث و رجال داشت.» البانی، محمد، شرح العقیدة الطحاویة، ص50. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره کوثری رجوع شود به کتاب الامام محمد زاهد الکوثری و اسهاماته فی علم الروایه و الاسناد.
[18]. در این کتاب ابنابی الدنیا روایات فضائل عقل را جمع آوری کرده و منبع مهمی در این باره به حساب میآید.
[19]. وی در تحقیق و تصحیحی که بر این کتاب انجام داده بر روی جلد کتاب نوشته «کتب نادره». مراد وی از نادر کم یاب و با ارزش است.
[20]. ابنابی الدنیا، عبدالله، کتاب العقل و فضله، ص4-5.
[21]. عمده اشکالی که به روایات عقل وارد میکنند وجود داود بن محبر در سند آنهاست.
[22]. ابنابی الدنیا، عبدالله، کتاب العقل و فضله، ص3-6.
[23]. خداوند کسی است که کتاب را بحق نازل کرد و میزان (سنجش حق و باطل و خبر قیامت) را نیز. شوری:17.
[24]. والغزالی یفسر المیزان بالعقل الذی یؤلف الحجج ویمیز بین الحق والباطل والعدل والجور وغیر ذلک. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج3، ص133.
[25]. همان.
[26]. قال أبو جعفر وإنی نظرت فی الآثار المرویة عنه صلى الله علیه وسلم بالأسانید المقبولة التی نقلها ذوو التثبت فیها والأمانة علیها وحسن الأداء لها فوجدت فیها أشیاء مما یسقط معرفتها والعلم بها عن أکثر الناس فمال قلبی إلى تأملها وتبیان ما قدرت علیه من مشکلها.. طحاوی، ابوجعفر، شرح مشکل الاثار، ج1، ص6.
[27]. حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ: ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: ثَنَا مَنْصُورُ بْنُ صُقَیْرٍ، قَالَ: ثَنَا مُوسَى بْنُ أَعْیَنَ، قَالَ: حَدَّثَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْعُمَرِیُّ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَفَعَهُ، قَالَ:«إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونُ مِنْ أَهْلِ الصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ وَالْجِهَادِ وَالْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ حَتَّى ذَکَرَ سِهَامَ الْخَیْرِ وَمَا یُجْزَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا بِقَدْرِ عَقْلِهِ» همانا هر چند که شخص اهل نماز و زکات و جهاد و حج و عمره و سایر امور خیر باشد؛ اما در قیامت به اندازه عقلش به او پاداش داده خواهد شد. ابنابی الدنیا، ابوبکر، العقل وفضله، ص30، ح 13؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الصغیر، ج1، ص189.
[28]. طحاوی، احمد، شرح مشکل الآثار، ص341-342.
[29]. التهاونی، ظفر احمد، قواعد فی علوم الحدیث، ص441.
[30]. بیهقی، احمد، شعب الایمان، ج6، ص351.
[31]. والاقتصار على ما لا یغلب على القلب کونه کذبا. ففی الحدیث الثابت عن سیدنا المصطفى صلى الله علیه وسلم أنه قال: "من حدث بحدیث وهو یرى أنه کذب فهو أحد الکاذبین". بیهقی، احمد، شعب الایمان، ج1، ص84.
[32]. أبو عبد الله الحارث بن أسد البغدادی المحاسبی از علمای صوفیه شافعی مذهب در قرن سوم بود. وی در فقه و حدیث و کلام هم تبحر داشت.
[33]. المحاسبی، الحارث، العقل و فهم القرآن، ص121-123.
[34]. المحاسبی، الحارث، العقل و فهم القرآن، ص122.
[35]. حدیثی هست که سلسله سند آن به یکی از تابعان منتهی شود.سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی، ج1، ص218.
[36]. حدیث مرفوع از نظر علمای حدیث اهل سنت به حدیثی گفته میشود که یک صحابی قول یا فعل یا تقریری را به پیامبر نسبت داده باشد، یا یک صحابی کلامی را از پیامبر نقل کرده باشد.نک: ابنحجر عسقلانی، النکت على کتاب ابنالصلاح، احمد، ج1، ص511؛ همو، نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر فی مصطلح أهل الأثر، ص278؛ سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی، ج1، ص202.
[37]. حدیثی که سند آن توسط راویان عادل و ضابط متصل بوده و فاقد شذوذ و علت باشد.سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی، ج1، ص60.
[38]. الشحود، علی، الأحکام الشرعیة للثورات العربیة، ص498.
[39]. اقتصرت فیه على الأحادیث الوجیزة، ولخصت فیه من معادن الأثر إبریزه، وبالغت فی تحریر التخریج، فترکت القشر وأخذت اللباب، وصنته عما تفرد به کذاب أو وضاع، سیوطی، عبدالرحمن، الجامع الصغیر، ص5؛ مناوی، محمد، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ص4-5.
[40]. سیوطی، عبدالرحمن، الجامع الصغیر، ص479.
[41]. مناوی، محمد، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج2، ص343.
[42]. مناوی، محمد، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج5، ص424.
[43]. سیوطی، عبدالرحمن، الجامع الصغیر، ص258.
[44]. مناوی، محمد، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج2، ص10.
[45]. مناوی، محمد، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج3، ص535.
[46]. وی را امیر المومنین در حدیث میشناسند. الکتانی، عبدالحی، فهرس الفهارس والأثبات ومعجم المعاجم والمشیخات والمسلسلات، ج1، ص513-514.
[47]. الصنعانی، محمد، التنویر شرح الجامع الصغیر، ج6، ص119.
[48]. همان، ج1، ص64.
[49]. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، ص258.
[50]. فإن بالعقل ینتظم أمر دینه ودنیاه (ولا دین) نافع (لمن لا عقل له) فإنه لا یقف على أسرار الدین وحکمة رب العالمین إلا من کمل عقله. الصنعانی، محمد، التنویرشرح الجامع الصغیر، ج8، ص93-94.
[51]. غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج1، ص83- 89. محقق کتاب به تخریج و بررسی سند روایات پرداخته و آنها را تضعیف کرده است، مشکل عمده ای که از نظر او دراین روایات وجود دارد داود بن المحبر است برای پاسخ به این اشکال نک: عبدالله زاده، سید مصطفی، «جایگاه عقل در معرفت دینی از نظر البانی»، سراج منیر، شماره 19، ص112-115.
[52]. زبیدی، اتحاف الساده المتقین، ج1، ص474.
[53]. ابنتیمیه، احمد، بغیه المرتاد، ص245.
[54]. نک: التهاونی، ظفر احمد، قواعد فی علوم الحدیث، ص100-101.
[55]. محمد بن عبد الرحمن بن محمد، شمس الدین السخاوی (831 – 902ق)، از علمای عالم به تاریخ و حدیث و تفسیر اهل سنت و شاگرد شاگرد ابنحجر.
[56]. عند البخاری فی صحیحه عن علی موقوفا: حدثوا الناس بما یعرفون، أتحبون أن یکذب اللَّه و رسوله.
[57]. و آخرین عن ابنعباس مرفوعا: ما حدث أحدکم قوما بحدیث لا یفهمونه إلا کان فتنة علیهم.
[58]. سخاوی، محمد، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة على الألسنة، ص165-164.
[59]. ضعیف شدید روایتی هست که راوی آن متروک یا جاعل حدیث باشد؛ اما ضعیف متوسط روایتی هست که راوی آن ضعیف الحدیث، منکرالحدیث یا مردود الحدیث و امثال آن باشد. التهاونی، ظفر احمد، قواعد فی علوم الحدیث، ص101.
[60]. سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج1، ص350-351؛ التهاونی، ظفر احمد، قواعد فی علوم الحدیث، ص92-102.
[61]. النووی، یحیی، الاذکار، ص53.
[62]. قوت القلوب، ج2، ص257؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج4، ص374؛ ابوحیان التوحیدی، علی، البصائر والذخائر، ج8، ص143.
[63]. برخی از مصادیق آن در قسمت قبلی ـتصیرح علما درباره روایات عقل) ذکر شد و برخی دیگر نیز در بررسی روایت امرت ان اخاطب الناس علی قدر عقولهم خواهد آمد.
[64]. أن هذا الحدیث بهذا اللفظ والإعراب لم یروه أحد من رواة الحدیث لا بإسناد صحیح ولا سقیم بل الحدیث المروی وإن کان بإسناد سقیم لفظه "أولَ ما خلق الله العقل" بنصب (أول) و (العقل) وذلک لا حجة فیه على أن العقل أول مخلوق خلق إذ لفظه "أول ما خلق الله العقل قال له أقبل فأقبل" فهو نصب على الظرف إذ ما هی المصدریة وهی والفعل بتأویل المصدر الذی یجعله ظرفا کما یقال: أول ما لقیت فلانا سلمت علیه أی فی أول أوقات لقیه سلمت علیه. ابنتیمیه، احمد، درء تعارض العقل والنقل، ج5، ص224، 386؛ همو، بغیه المرتاد، ص179- 181؛ همو، الاستغاثة فی الرد على البکری، ص315-316؛ الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، ج5، ص39- 42.
[65]. ذهبی، میزان الاعتدال، ج4، ص61.
[66]. ابنتیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج18، ص339.
[67]. ر، ک، العیدروس، زین محمد حسین، الحدیث الضعیف و اثره فی الاحکام، ص212-223.
[68]. سخاوی، محمد، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة على الألسنة، ص165.
[69]. العجلونی، اسماعیل، کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس، ج1، ص196.
[70]. حدیث مرسل که از سند آن یک یا چند نفر خذف شده باشد مثلاً تابعی از پیامبر نقل کند در حالی که تابعی باید از صحابه نقل میکرد.
[71]. موقوف در نزد علمای اهل سنت به حدیثی گفته میشود که به صحابه نسبت داده میشود از قول و فعل و تقریر. ر.ک: سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی، ج1، ص204؛ ابنحجر عسقلانی، النکت على کتاب ابنالصلاح، احمد، ج1، ص512.
[72]. سخاوی، محمد، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة على الألسنة، ص165-166.